شهدا سال ۶۸ به بعد -زندگینامه شهید محمد طهماسبی
دانشنامه دفاع مقدس » شهداي پس از جنگ - از سال ۱۳۶۸ به بعد »
آنگاهکه چشمان زیبای خود را به دنیای خاکی گشود، سبد شادمانی را به خانه ارمغان آورد. به عشق حضرت مصطفی (ص) نام زیبای «محمد» را برای او برگزیدند و بانوای زیبایی اذان و اقامه در گوشش زمزمه کردند تا از همان کودکی الهی بزرگ شود و در مسیر خدا گام بردارد. محمد ۱۳۱۹/۶/۱ در شهرستان نیریز دیده به جهان گشود و دوره ابتدایی را در دبستان دکتر شریعتی استهبان سپری کرد. سپس ترک تحصیل نمود و به شغل...
دانشنامه دفاع مقدس » شهداي پس از جنگ - از سال ۱۳۶۸ به بعد »
آنگاهکه چشمان زیبای خود را به دنیای خاکی گشود، سبد شادمانی را به خانه ارمغان آورد. به عشق حضرت مصطفی (ص) نام زیبای «محمد» را برای او برگزیدند و بانوای زیبایی اذان و اقامه در گوشش زمزمه کردند تا از همان کودکی الهی بزرگ شود و در مسیر خدا گام بردارد. محمد ۱۳۱۹/۶/۱ در شهرستان نیریز دیده به جهان گشود و دوره ابتدایی را در دبستان دکتر شریعتی استهبان سپری کرد. سپس ترک تحصیل نمود و به شغل...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید درویشعلی اکبری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
تولد و فوت کودکان دلبند یکی پس از دیگری در یک خانواده مذهبی و کشاورز روستای کوشکک نیریز قلب مهربان پدر و مادری را غمگین کرده بود. در اولین روز از بهار ۱۳۴۷ خداوند هدیهای را به آنها عطا کرد که فضای خاموش خانه آنها را منور به نور خود ساخت. او را درویشعلی نامیدند و برای سلامتی او به درگاه خدای یکتا دعا کردند و به ائمه هدی (ع) متوسل شدند. درویشعلی، کمکم بزرگ شد و برای تحصیل...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
تولد و فوت کودکان دلبند یکی پس از دیگری در یک خانواده مذهبی و کشاورز روستای کوشکک نیریز قلب مهربان پدر و مادری را غمگین کرده بود. در اولین روز از بهار ۱۳۴۷ خداوند هدیهای را به آنها عطا کرد که فضای خاموش خانه آنها را منور به نور خود ساخت. او را درویشعلی نامیدند و برای سلامتی او به درگاه خدای یکتا دعا کردند و به ائمه هدی (ع) متوسل شدند. درویشعلی، کمکم بزرگ شد و برای تحصیل...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید ناصر صابر
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
وقتی قلمِ قلبم را به دست گرفتم تا بهترین کلمات را در رسای عزیزترین نعمت الهی که خداوند جل و اعلی نصیبم کرده بود، کنار هم بگذارم، سنگینی خاصی بر شانهام حس کردم. باید برای پدری بنویسم که حتی خودم او را نشناختم، پس تو ای پدر! پس تو ای شهید! قلم خشکشده و قلب مردهام را یاری نما تا بتوانم لحظهها و ذرهایی از زندگی پربرکتت را برای مشتاقان شهادت و شهامت بنگارم. کوچههای باصفا و زیبای...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
وقتی قلمِ قلبم را به دست گرفتم تا بهترین کلمات را در رسای عزیزترین نعمت الهی که خداوند جل و اعلی نصیبم کرده بود، کنار هم بگذارم، سنگینی خاصی بر شانهام حس کردم. باید برای پدری بنویسم که حتی خودم او را نشناختم، پس تو ای پدر! پس تو ای شهید! قلم خشکشده و قلب مردهام را یاری نما تا بتوانم لحظهها و ذرهایی از زندگی پربرکتت را برای مشتاقان شهادت و شهامت بنگارم. کوچههای باصفا و زیبای...
شهدا سال 60 -زندگینامه شهید زین العابدین دلداری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۰ » شهيد زين العابدين دلداري »
از حاشیه کلاسهای روستای نیریز که میگذری، اگر گوش جان را باز کنی در سکوت میان در و دیوارها، صدای او را خواهی شنید که درس آزادگی و شرف به نوجوانان این مرز و بوم میدهد و اگر چشم دل بازکنی، خواهی دید او با خون خود آنچه گفته بود را امضاء کرد و به تأئید رساند. بیست و پنج مرداد ماه 1338 با اولین گریه کودکانهاش، شادی و شور را به میان خانواده آورد. اورا در آغوش گرفتند...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۰ » شهيد زين العابدين دلداري »
از حاشیه کلاسهای روستای نیریز که میگذری، اگر گوش جان را باز کنی در سکوت میان در و دیوارها، صدای او را خواهی شنید که درس آزادگی و شرف به نوجوانان این مرز و بوم میدهد و اگر چشم دل بازکنی، خواهی دید او با خون خود آنچه گفته بود را امضاء کرد و به تأئید رساند. بیست و پنج مرداد ماه 1338 با اولین گریه کودکانهاش، شادی و شور را به میان خانواده آورد. اورا در آغوش گرفتند...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید سید کرامت الله موسوی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهید سید کرامت الله موسوی »
وقتی بهار لباس کوچ به تن میکند، لاجرم پرستوهای مهاجر نیز از ماندن سرباز میزنند و بدنبال بهار کوچ را انتخاب میکنند. سیدکرامتالله موسوی یکی از همان پرستوهای مهاجری است که درشهریور ماه سال 1339 درخانوادهای مذهبی، متدین وعشایری در اطراف شهرستان داراب بدنیا آمد. زندگی خاص عشایری وی و خانوادهاش را برآن داشته بود که طعم شیرین زندگی را در کوچیدن از نقطهای به نقطه دیگر بچشند. در شش سالگی کرامتالله بود که ضرورت تحصیل فرزندان باعث...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهید سید کرامت الله موسوی »
وقتی بهار لباس کوچ به تن میکند، لاجرم پرستوهای مهاجر نیز از ماندن سرباز میزنند و بدنبال بهار کوچ را انتخاب میکنند. سیدکرامتالله موسوی یکی از همان پرستوهای مهاجری است که درشهریور ماه سال 1339 درخانوادهای مذهبی، متدین وعشایری در اطراف شهرستان داراب بدنیا آمد. زندگی خاص عشایری وی و خانوادهاش را برآن داشته بود که طعم شیرین زندگی را در کوچیدن از نقطهای به نقطه دیگر بچشند. در شش سالگی کرامتالله بود که ضرورت تحصیل فرزندان باعث...
خاطره ای از شهید فیروزی
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای الله مراد مقصودی خاطرهای از شهید خاکباز فیروزی از رزمندگان عزیز روستای خواجه جمالی نقل میکند: ایشان نیروی بسیار زرنگ و خوبی بود، موقعی بلند شد تا با آرپیجی به تانک دشمن حمله کند، تیر به بازویش خورد و مجروح شد، من به سراغش رفتم، دیدم به گونیهای سنگر تکیه داده و دارد گریه میکند. با او شوخی کردم، گفتم: عجب رزمندهای، حالا آمدهای بجنگی؟! تو که با یک تیر داری گریه می کنی، پس چطور میخواهی از...
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای الله مراد مقصودی خاطرهای از شهید خاکباز فیروزی از رزمندگان عزیز روستای خواجه جمالی نقل میکند: ایشان نیروی بسیار زرنگ و خوبی بود، موقعی بلند شد تا با آرپیجی به تانک دشمن حمله کند، تیر به بازویش خورد و مجروح شد، من به سراغش رفتم، دیدم به گونیهای سنگر تکیه داده و دارد گریه میکند. با او شوخی کردم، گفتم: عجب رزمندهای، حالا آمدهای بجنگی؟! تو که با یک تیر داری گریه می کنی، پس چطور میخواهی از...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -ستاره
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
به نجمه کوچک 7 ساله خواهرم نجمه ای ستاره مادر ای پاکی تو پاکی هر فریاد ای نجم ای ستاره کوچک دائی مجید را یادت هست؟ دائی مجید که ریش او را با دست میکندی وقتی که از سفر می آمد ای نجم، ای ستاره دختر انقلاب خورشید را برای تو بخانه خواهم آورد تا خانه پر زنور شود و روزی که میآیم دامانم خورشید است و دستهای تو به تمنا دراز تو بعد از آن چادر نماز را به سرت کن مقنعه را به صورت زن در کنار بیبی به نماز بایست الله اکبر دائی مجید رفت خورشید آورد الله...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
به نجمه کوچک 7 ساله خواهرم نجمه ای ستاره مادر ای پاکی تو پاکی هر فریاد ای نجم ای ستاره کوچک دائی مجید را یادت هست؟ دائی مجید که ریش او را با دست میکندی وقتی که از سفر می آمد ای نجم، ای ستاره دختر انقلاب خورشید را برای تو بخانه خواهم آورد تا خانه پر زنور شود و روزی که میآیم دامانم خورشید است و دستهای تو به تمنا دراز تو بعد از آن چادر نماز را به سرت کن مقنعه را به صورت زن در کنار بیبی به نماز بایست الله اکبر دائی مجید رفت خورشید آورد الله...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید جهانشاه اکبرپور
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد جهانشاه اکبرپور »
پنجم خردادماه ۱۳۴۳ در میان خانوادهای زحمتکش و علاقهمند به سرور شهیدان امام حسین (ع) در شهرستان نیریز چشمان پرفروغ کودکی به جهان گشوده شد که او را جهانشاه نامیدند. با گذراندن شش بهار از زندگی خود همراه با خانواده، راه دبستان قاضی طباطبایی را برای آموختن معرفت در پیش گرفت. هرسال با نمراتی بهتر به کلاس بالاتر راه یافت. سپس وارد مدرسه راهنمایی بزرگی شد و پسازآن برای گرفتن دیپلم، در دبیرستان امام خمینی (ره) تحصیلات خود...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد جهانشاه اکبرپور »
پنجم خردادماه ۱۳۴۳ در میان خانوادهای زحمتکش و علاقهمند به سرور شهیدان امام حسین (ع) در شهرستان نیریز چشمان پرفروغ کودکی به جهان گشوده شد که او را جهانشاه نامیدند. با گذراندن شش بهار از زندگی خود همراه با خانواده، راه دبستان قاضی طباطبایی را برای آموختن معرفت در پیش گرفت. هرسال با نمراتی بهتر به کلاس بالاتر راه یافت. سپس وارد مدرسه راهنمایی بزرگی شد و پسازآن برای گرفتن دیپلم، در دبیرستان امام خمینی (ره) تحصیلات خود...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید علیرضا حائم
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
سر را به خدا سپرده بود و با قامتی چون کوه، استوار در مقابل پلیدی و پلید پروران ایستاده بود. آرزوی نوشیدن یک جرعه میناب از دست ساقی حق داشت که دوست پذیرایش شد و برخوان نعمت خود او را نشاند. او که در روز ۲۰ خردادماه سال ۱۳۴۴ در یک خانواده متدین و مذهبی، در شهرستان نیریز دیده به جهان گشود. وقتی روی ماهش را دیدند، لبخند بر لبهای پدر و مادر نشست و با سپاس از...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
سر را به خدا سپرده بود و با قامتی چون کوه، استوار در مقابل پلیدی و پلید پروران ایستاده بود. آرزوی نوشیدن یک جرعه میناب از دست ساقی حق داشت که دوست پذیرایش شد و برخوان نعمت خود او را نشاند. او که در روز ۲۰ خردادماه سال ۱۳۴۴ در یک خانواده متدین و مذهبی، در شهرستان نیریز دیده به جهان گشود. وقتی روی ماهش را دیدند، لبخند بر لبهای پدر و مادر نشست و با سپاس از...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید محمد علی رهنورد
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ » شهيد محمد علي رهنورد »
از کدامین وادی عشق بودند؟ آنان که تفسیرگر آیههای عشق و بندگی در دنیای خاکیان شدند. در حریم وصل، چون مجنون، قدم در کوی لیلی نهادند و سر و جان را به میدان معامله برده و رشته کار را یکجا به دست یار سپردند. آری! سخن از شهرام است. از واصل طریق الی الله و عرش نشین سنگر توحید. از مجنونصفتی که گل وجودش، سال ۱۳۴۷ در یکشب پربرف زمستانی، در شهر تهران، میان باغی شکفت که باغبانش افسری...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ » شهيد محمد علي رهنورد »
از کدامین وادی عشق بودند؟ آنان که تفسیرگر آیههای عشق و بندگی در دنیای خاکیان شدند. در حریم وصل، چون مجنون، قدم در کوی لیلی نهادند و سر و جان را به میدان معامله برده و رشته کار را یکجا به دست یار سپردند. آری! سخن از شهرام است. از واصل طریق الی الله و عرش نشین سنگر توحید. از مجنونصفتی که گل وجودش، سال ۱۳۴۷ در یکشب پربرف زمستانی، در شهر تهران، میان باغی شکفت که باغبانش افسری...